728 x 90

تحریف تاریخ ، نقدی بر تخت فولاد

  • Design
  • Performance
  • Screen
  • Camera
  • Battery
  • Price

Final Verdict

There are lots of ‘mays’ and ‘shoulds’ here, because while impressions can be formed about the look and feel of a phone quite quickly, OS, processor and camera testing take a longer look.

  • نویسنده :

مقاله نقدی است بر کتاب تخت فولاد که بهعنوان گزارش اندیشههای آیةالله سید محمدباقر درچهای از عالمان اصفهان در قرن چهاردهم نوشته شده است. نگارنده مقاله علی دشتی را نویسندۀ کتاب میداند و مقاله را با شرح حال مختصر او آغاز میکند. همچنین شرححال آیةالله درچهای را آورده و روشن میکند که چهرۀ نسبت داده شده به او در این کتاب،با چهرۀ واقعی او مطابقت ندارد. به مناسبت مطلب، نکات مهمی از شرححال میرزا محمدحسن شیرازی نیز بیان شده است.

در سال‌های 1350-1351ش، مقالاتی با عنوان «در تخته پولاد» از نویسنده‌ای ناشناس در ماهنامه خاطرات وحید از شماره 3 سال 9 تا شماره 15 سال 10 و در دوازده شماره، منتشر شد. این سلسله مقالات بدون امضای نویسنده است و یادداشت مدیر مسؤولِ خاطرات وحید حاکی است که وی به طور اتفاقی! جزوه‌ای حاوی این مطالب یافته است. نص سخن خاطرات وحید این است:

نوشتۀ ‌زیر که بحثی تازه و تا اندازه‌ای غریب است بکلی بر حسب اتفاق به‌دست آمد. روزی ضمن خرید چند جلد کتاب چاپی و خطی به جزوه‌ای برخوردم که در آن عنوان فوق به چشم می‌خورد و این عنوان توجه هر اصفهانی علاقه‌مند به این شهر تاریخی را جلب می‌کرد و در وحلۀ [کذا] نخست می‌پنداشت این جزوه تاریخچه‌ای است از این گورستان معروف و مزارات آن؛ ولی پس از مرور و تعمق در آن معلوم شد تخته پولاد صحنۀ مباحثه‌ای است که میان مرحوم سید محمدباقر درچه‌ای (اعلی الله مقامه) که از علماء متورع و متقی اصفهان بود و پیوسته حوزه‌ای از طلاب فاضل گرد خود داشت، و چند نفر از شاگردانش روی داده است.

نویسنده این مطلب ظاهراً یکی از شاگردان بوده است که در دوران پیری و شاید به منظور بزرگداشت خاطرۀ آن سید بزرگوار مجموعۀ مباحثات فی‌مابین را به رشتۀ تحریر درآورده است، چه تاریخ تحریر آن که 15 اردیبهشت ماه 1315 است با وفات مرحوم سید خیلی فاصله دارد.

در هر صورت چون مطالب این جزوه از شکل یک بحث عادی و معمولی خارج است و ضمناً بسیاری از امور مذهبی نیز با استناد به آیات قرآنی در آن توجیه و تعلیل گردیده است و ممکن است موضوع بحث و اظهار عقاید گوناگون قرار گیرد، دریغ بود منتشر نشود بخصوص که بیم از بین رفتن آن نیز بود.

مجلۀ وحید که علاقۀ خاصی به تاریخ و مخصوصاً تاریخ فکر و عقیده دارد و یک بحث فلسفی و کلامی را نیز که سخت مورد توجه ارباب نظر قرار گرفت تحت عنوان «جبر است یا اختیار» در شماره‌های 7و8 سال نهم خود منتشر ساخته است، اکنون نیز به نشر این رساله که یک نوع یادداشت تاریخی است، مبادرت می‌نماییم.[1]

چنان‌که ملاحظه می‌شود منشأ‌ این مطالب، جزوه‌ای نوشته شده در 15 اردی‌بهشت 1315 معرفی شده است. همین مقالات با عنوان «یک مباحثه جالب و مهم و ساده  و شنیدنی بین مرحوم سید محمدباقر درچه‌ای و شاگردانش» در شماره‌های مختلف مجله خواندنی‌ها[2] به نقل از خاطرات وحید بازنشر شد.

در سال 1382ش داودعلی بابایی مطالب مجله خاطرات وحید را بدون ذکر منبع و اشاره به سابقه آن در وحید،‌ همراه با مقدمه‌ای با عنوان «تخت فولاد: جایگاه اندیشه‌های روحانی روشنفکر آزاداندیش نوشته آیة‌الله سید محمدباقر درچه‌ای، به‌کوشش و اهتمام داود علی‌بابایی»، به وسیله انتشارات امید فردا در پنج هزار نسخه منتشر کرد. و در فضای مجازی هم با تبلیغات گسترده معرفی شد.

نویسنده کتاب

شواهد گواه است که کتاب به قلم علی دشتی است و در خارج از کشور به‌نام دشتی منتشر شده است، از جمله در سال 2003 به وسیله نشر البرز فرانکفورت و انتشارات مهر کلن. از آیة‌الله مکارم شیرازی هم نقل شده است که این مطالب به قلم علی دشتی است. به تعبیر دیگر این کتاب سیستم فکری رضا شاهی در باب مذهب و اصلاحات دینی است که دشتی با قلم ادبی خود تدوین کرده است. سوژه‌های بحث مانند توسل و شفاعت و غیره همگی با مسائل فکری مذهبی رضاخانی و اندیشه‌های شریعت سنگلجی و مانند آن هماهنگ است.[3] اتفاقاً مقالۀ «جبر است یا اختیار» که پیش از این مبحث، در شماره‌های 7و8 سال 9 مجله خاطرات وحید منتشر شده نیز از علی دشتی است.

دشتی درباره موضوعات دینی دو کتاب دارد: یکی تخت فولاد و دیگری بیست و سه سال. کتاب بیست و سه سال را که بدون اسم منتشر ساخت باید پدر کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی شمرد. در این کتاب گرچه در آغاز روشی همدلانه دارد و هدف خود را تهذیب تاریخ اسلام از خرافات عنوان و خواننده تصور می‌کند که به رسالت اعتقاد دارد ولی در ادامه وی تفاوتی میان نوابغ و مصلحان و پیامبران نمی‌بیند و معجزه را به‌عنوان روشی برای اثبات نبوت منکر می‌شود[4] و اسلام را دین شمشیر می‌نماید[5]. این کتاب را چند نفر از علما و فضلا نقد کردند از جمله آیة‌الله حاج شیخ جعفر سبحانی در کتاب راز بزرگ رسالت، در بهمن 1357.‌[6] دشتی روزنامه‌نگاری خوش‌قلم و پرخاشگر و منتقد و مترجم و رمان‌نویسی چیره‌دست بود. مطالعات بسیار وی را توانا ساخته بود در هر مطلبی سلیس و روان و بدون تعقید مقصود خود را بیان کند. وی در داستان‌های خود سعی دارد مناسبات و تقیدات مذهبی و اجتماعی را بشکند که این را در داستان «فتنه» و «ماجرای آن شب» به‌وضوح می‌توان دید.[7]

دشتی از طلاب حوزه بودو  سال‌های آغاز طلبگی را در کربلا گذراند[8] و نزد سید حسین حائری درس خواند. وی در سال‌ 1335 ق به ایران آمد و وارد عرصه مطبوعات، و بر اثر برخی از افکار تند و ساختار شکنانه متهم به الحاد شد.[9] در آغاز از مخالفان رضا شاه بود و در کودتای سوم اسفند 1299 ش بازداشت شد و ایام محبس را با قلمی روان نوشت. پس از مدتی، از طرفداران محکم پهلوی شد و با قلمی ناشناس در جریده شفق سرخ به حمایت از اقدامات وی برخاست؛ چنان‌که یکی از صحنه‌گردانان اصلی غائله جمهوری رضاخان معرفی شد[10]. دشتی با حمایت سردار سپه وکیل فرمایشی از ساوه برای مجلس نامزدشد.[11] با استقرار رضا شاه، در مجلس ششم و نهم از بوشهر و در مجلس هفتم و هشتم از ساوه به مجلس رفت و لباس روحانیت را کنار گذاشت.[12] سپس مغضوب رضا شاه و مصداق: «من أعان ظالماً سلّطه الله علیه» گردید و در سال 1317ش عفو شد و در سال 1320ش حزب عدالت را تشکیل داد.[13]

در حکومت پهلوی دوم از طرفداران و از مشاوران محمدرضاشاه و مدتی سفیر ایران در بیروت بود. در سال 1342ش در برابر حمایت علمای لبنان از نهضت امام خمینی سعی کرد انظار آنان را به شاه متمایل سازد و انقلابیون ایران را به دنیاگرایی متهم کرد.[14] ولی از خشونت‌های مأموران در حق روحانیون که شاه را بدنام می‌کند انتقاد کرد[15] و حتی خواستار آزادی آیة‌الله خمینی پس از ماجرای 15 خرداد شد.[16] دشتی پس از انقلاب خاطرات خود را نوشت و در آن یکی از عوامل سقوط شاه را استبداد و بی‌توجهی به مشورت ناصحان نامید  و خود را از منتقدان سیاست‌های شاه شمرد. در سال 1358ش به وسیلۀ انقلابیون به جرم نقش مؤثر در تحکیم رژیم پهلوی و انتشار کتاب موهن بیست‌وسه سال دستگیر و سپس به علت کهولت سن از زندان آزاد شد[17] و در سال 1360ش درگذشت.[18]

***

نویسنده کتاب تخت فولاد در این نوشتار به‌وسیله پدرش که به تجارت مشغول بوده و مورد ستم کارگزاران دولتی قرار گرفته برای طلبه شدن به اصفهان فرستاده می‌شود. وی در اصفهان با آیة‌الله سید محمدباقر درچه‌ای آشنا می‌شود. درچه‌ای در فضائی دوستانه با عده‌ای از شاگردان خود مناظره می‌کند: سید در قالب مسلمانی عقل‌گرا و ضد خرافه؛ مجدالشریعه طلبه‌ای رند با نظری به مسائل سیاسی اجتماعی؛ سید نجف‌آبادی طلبه‌ای قشری و ضد نوطلبی و تجدد؛ سید حسن قمی که نقش کمی در گفتگو دارد و نویسنده که بی‌طرف و گزارش‌گر است.

همان زمان، یعنی سال 50-51 زمان نشر این مجهولات در خاطرات وحید، معلوم بود که این کار دسیسه دشمن و ساختگی است و هیچ ربطی به آیةالله درچه‌ای ندارد. در اسفندماه 1351 در ش دوم سال 14 مجله مکتب اسلام نقدی با عنوان «نسبت‌های ناروا و بدون دلیل» به قلم آقای سید محمدعلی درچه‌ای، یکی از نوادگان آیةالله درچه‌ای، بر آن منتشر و بر جعلی بودن آن تأکید شد. در شماره مزبور مجله مکتب اسلام در این‌باره می‌خوانیم:

عجیب این‌که همۀ این بحث‌ها به استناد جزوه‌ای خطی که تصادفاً! در یک کتابفروشی یافته بودند! جزوه‌ای مشکوک از شخصی مجهول الهویة![19]

سپس با دلائل متعدد جعلی بودن جزوۀ مزبور را اثبات می‌کند و می‌نویسد:

آیا با وجود آن مقام برجسته علمی و روحی آن‌مرحوم، سزاوار است که عقاید باطل و سست و بی‌اساسی که هر کس کمترین اطلاعی از تعلیمات اسلام دارد،‌وضع آن را می‌داند، به مردی وارسته و روحانی و عالی‌مقام نسبت داد؟ به‌خصوص این‌که هیچ‌گونه سند قابل اطمینانی برای آن جزوه در دست نیست، حتی طرز نگارش و قلم آن شباهتی به نگارش آن عصر ندارد.

از مجله «خواندیها» و مجله «وحید» چنین انتظاری نبود که اقدام به چاپ مطالب تحقیق نشده و مبهم و بی‌اساس نمایند و بدون رسیدگی درباره صحت و سقم آن، آن‌را منتشر سازند. امیدوارم خودشان این موضوع را جبران نمایند و لا اقل اگر کسانی بخواهند بحث‌های مزبور را جداگانه و به‌صورت کتاب چاپ کنند این آقایان وظیفه مطبوعاتی و وجدانی خود را در برابر آنها انجام دهند.[20]

صرف‌نظر از مطالب مثبت کتاب مانند نکوهش تکدّی‌گری و توصیه به کار و کوشش، پرهیز از غلو، نقد قمه‌زنی و مخالفت علمای شیعه با آن، و آثار مثبت عزاداری درگذشته، در این کتاب مطالبی غیرواقعی به درچه‌ای نسبت داده شده که افزون بر مخالفت آن با اعتقادات مسلمانان به‌ویژه پیروان اهل‌بیت؟عهم؟ با نگاه فکری و خط‌مشی فکری و اجتماعی درچه‌ای به‌ویژه موضع‌گیری‌های وی در برابر انحرافات مشروطه منافات دارد.[21] در این مقاله افزون بر شرح کوتاهی از زندگی ایشان نکته‌هایی را یادآور می‌شویم:

  1. آیة‌الله سید محمدباقر درچه‌ای (1264-1342ق) فرزند سید مرتضی (میر لوحی) در درچه (از توابع لنجان) متولد شد. پدرش از فضلای این شهر بود. مدتی در حوزه اصفهان درس خواند. آیات: سید محمد‌باقر چهارسویی، ابوالمعالی کلباسی و میرزای نجفی از استادان وی بوده‌اند. سپس عازم نجف اشرف شد و با استفاده از محضر درس آیات کوهکمری، میرزای رشتی و میرزای شیرازی به اجتهاد رسید. عمده تحصیلاتش نزد میرزای رشتی بود. پس از بازگشت به اصفهان به تدریس فقه و اصول پرداخت و 38 سال در حوزه اصفهانی تدریس کرد. حوزه درسش گرم بود. دو خصوصیت برای تدریس وی شمرده‌اند: 1. تمامی درس‌هایی که تدریس می‌کرد می‌نوشت. 2. شاگردان را دودسته تقسیم کرده بود و دوبار درس می‌داد. یک‌بار عمیق و دقیق برای شاگردان با استعداد و بار دوم ساده و روان‌تر برای شاگردان کم استعداد.[22] صبح‌ها در مسجد نو درس فقه و اصول می‌گفت و همان درس را عصرها برای افرادی که غیبت داشته یا درس را درست نفهمیده بودند تکرار می‌کرد.[23] شاگردان بسیاری در حوزه درسی درچه‌ای نشو و نما کردند. حضرات آقایان: شیخ محمدباقر قزوینی، میرزا ابوالقاسم گوگردی، میرزا علی آقا شیرازی، آقا نجفی قوچانی، میرزا ابراهیم امین الواعظین، سید جعفر صهری، علی‌محمد سدهی، محمدحسن میردامادی[24]، آقا رحیم ارباب، سید محمدباقر ابطحی[25]، محمد خلیل سدهی[26]، جلال‌الدین همائی، فیاض، سید حسن مدرس[27] و سید ابوالحسن اصفهانی[28] نزد وی درس خوانده‌اند.

آیة‌الله حاج‌آقا حسین بروجردی دانش خود را مدیون وی می‌دانست و می‌گفت: من در حوزه درسی محمدباقر درچه‌ای در اصفهان به اجتهاد رسیدم و سپس به نجف رفتم.[29] برخی از مواضع نوگرایانه آیة‌الله بروجردی متأثر از درچه‌ای است.[30] آقا نجفی قوچانی با ستایش از درس درچه‌ای درس وی را دشوار و پیچیده می‌داند[31] که از نقد و تعریض خالی نیست. درچه‌ای در کلام و فقه تألیفاتی دارد. از جمله: مجموعه‌ای در فقه و اصول که در 26 مجلد منتشر شده است، شامل حاشیه بر متاجر، رساله‌ای در جبر و تفویض و حواشی بر رساله عملیه شیخ جعفر شوشتری[32] و … .

درچه‌ای فقیهی بود پارسا و بی‌اعتنا به دنیا. حالات و رفتار و مراتب زهد و تقوای کم مانند وی در تربیت اخلاقی طلابِ مستعد، تأثیری دوچندان داشت. به نوشته آقا نجفی قوچانی، وی مانند طلاب مدرسه زندگی کرد[33] و در همه عمر خانه‌ای برای خود تهیه نکرد.[34] جلال‌الدین همائی نوشته است:

آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتی بود عظیم. به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم و ائمه معصومین (سلام‌الله علیهم اجمعین) بود به‌سادگی و صفای روح و بی‌اعتنائی به امور دنیوی گوئی فرشته‌ای بود که از عرش به فرش فرود آمده بود. مکرر دیدم سهم امام‌های کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت. با اینکه می‌دانستم بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب می‌پرسیدم می‌فرمود: من فعلاً بحمدالله مقروض نیستم و خرجی فردای خود را دارم و معلوم نیست فردا و پس‌فردا چه پیش آید. <و ماتدری نفس ماذا تکسب غدا>[35] بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود[36].

درچه‌ای از مال شبهه‌ناک پرهیز داشت. در موردی که ناخواسته بر سر سفرۀ شبهه‌ناک حاضرشده بود رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و غذا را زقّوم خواند و انگشت در حلق فروبرد و آن را برگرداند.[37] وی مهربان و رئوف بود. خودش را برای آرامش دیگران به‌زحمت می‌انداخت.[38] با همه تکلف گریزی بسیار منظم بود. به تعبیر شاگردش عبدالحسین طیب: مسأله نظم در امور و تقسیم ساعات شبانه‌روز برای کارهای مختلف و برنامه‌ریزی ایشان، زبانزد بود … در مدت یازده سال که خدمت ایشان بودم، ایشان حتی یک جلسه درس غیبت نکرد.[39]

درچه‌ای مردی تمیز بود و به نظافت بدن و لباس و محیط‌زیست خود می‌رسید. جامه‌های روشن بر تن می‌کرد و عبای سفید می‌پوشید و به نظافت سر و موی محاسن مقید بود. از علمای اجتماعی و در صحنه بود. در آغاز جنبش مشروطه از روند قانون‌گذاری و تأسیس مجلس جانب‌داری کرد و به‌ویژه بر نظارت مجتهدین بر اسلامی بودن قوانین مجلس تأکید داشت و طی نامه‌ای به همراهی آقا نورالله اصفهانی از تأخیر در این مهم ابراز نگرانی کرد.[40] با مشاهده تندروی‌های برخی از مشروطه خواهان از حمایت خود از مشروطه دست کشید و زیان مجلس موجود را بیشتر از سود آن شمرد.[41] سید محمدباقر در جمعه، 28 ربیع‌الآخر 1342 درگذشت. در نگاه باریک‌بینان، سید محمدباقر درچه‏ای بر اثر مخالفت با سردار سپه رضاخان به‌وسیله عوامل وی مسموم شده است. بدن وی در قبرستان تخت فولاد اصفهان در تکیه کازرونی (نزدیک مزار ملا اسماعیل خواجویی) به خاک سپرده شد.[42] شهر اصفهان سه روز در عزایش تعطیل شد. وحید دستگردی در مرگ وی نوحه‌ای سرود که مداحان آن را می‌خواندند.

  1. در این کتاب مجعول به درچه‌ای نسبت داده شده که به مکه رفته است ثانیاً: گفته شده: مرحوم سید عادت داشت هر عصر پنجشنبه با چند نفر از خواص اصحاب به تخت فولاد می‌رفت. آنجا بعد از خواندن فاتحه اهل قبور دریکی از مقبره‌های باصفا چای دم می‌کردند و بعد از نماز مغرب به شهر مراجعت می‌کردند. گاهی هم شب را همان‌جا به سر می‌بردند.[43]

به گفته نزدیکان و ارباب تراجم، درچه‌ای بعد از مراجعت از نجف اشرف به اصفهان، هیچ‌گاه پنجشنبه و جمعه در اصفهان نبود که بخواهد به‌عنوان زیارت اهل قبور به تخت فولاد برود بلکه تا آخر عمر هر هفته عصر چهارشنبه به محل اصلی خود یعنی درچه می‌رفت و روز جمعه برای درسی که یک ساعت به غروب در مدرسه نیم آورد داشت به اصفهان برمی‌گشت؛ جز دریک نوبت که در مراسم هفته یکی از علمای بزرگ در تخت فولاد شرکت کرد. افزون بر این، ایشان به مکه هم نرفته است.[44]

  1. درچه‌ای به گفته نزدیکانش دارای شخصیتی آزاده و معتدل و مستقیم بود و از افراط و تفریط پرهیز داشت. برای مصلحت زودگذر برخلاف اعتقاد خود چیزی به زبان نمی‌آورد. در نقد و نظر از جاده انصاف دور نمی‌شد؛ با همه علاقه‌مندی به حضرات ائمه؟عهم؟، مودت و محبت آنان را در پیوند با توحید معنی می‌کرد. غلو و زیاده‌روی را برای دین باوران آفتی زیان‌بار می‌دید. ازاین‌رو توسل به حضرات ائمه؟عهم؟ را با توحید بیان می‌کرد که یک‌وقت کسی ضمن توسل و طلب حاجت از ائمه؟عهم؟ توحیدش کم‌رنگ نشود.[45] وی به عوام الناس تلقین می‌کرد غلو نکنند و به‌جای درخواست مستقیم از ائمه؟عهم؟ از خداوند به آبروی رسول خدا و ائمه؟عهم؟ حاجت بخواهند. به گزارش یکی از نوادگان درچه‌ای:

«در بعضی مواقع که گوینده‌ای کمتر از توحید سخن به میان می‌آورد و بیشترین تکیه و توجهش به ائمه؟عهم؟ بود. سید محمدباقر درچه‌ای می‎گفت: «بابا یک‌چیزی هم می‌خواستی برای خدا باقی بگذاری».[46] زند کرمانی هم که از شاگردان او می‌بود می‌گفت: این‌یک توطئه بود که شایع کردند عقیده درچه‌ای به معجزات خدا گونه ائمه اطهار؟عهم؟ ضعیف است. این‌ها گاهی به بعضی از افراد یاد می‌دادند که بر سر راه او قرار بگیرند و طلب صدقه کنند و قبل از تکدی یا بعد از آن به‌عنوان تشکر مثلاً بگویند که: ابوالفضل؟ع؟ تو را به‌سلامت بدارد. یا ابوالفضل؟ع؟ طول عمرت دهد و چون می‌دانستند وی تحمل این الفاظ را ندارد و پرخاش می‌کند، به‌صورت تصنعی این صحنه‌ها را درست می‌کردند و افراد حاضر را شاهد می‌گرفتند که ببینید و بشنوید که وی می‌گوید: ابوالفضل نمی‌تواند طول عمر بدهد. سید محمدباقر درچه‌ای بلافاصله می‌گفت: چرا نمی‌گویید خدایا به‌حق ابوالفضل؟ع؟ به ما طول عمر بده.[47]

آیة‌الله اردکانی هم که از شاگردان درچه‌ای بود دراین‌باره ضمن بیان ارادت ایشان به ائمه اطهار؟عهم؟ می‌گفت: وقتی کسی در مقام دعا به ایشان می‌گفت: حضرت عباس؟ع؟ به شما عمر بدهد یا امام حسین؟ع؟ مشکلات شما را برطرف کند، وی می‌گفت: این حرف‌ها را نزنید. خداست که عمر می‌دهد. اوست که می‌آمرزد، شفا می‌دهد و مشکلات را حل می‌کند. وی معتقد بود: امام حسین و حضرت عباس؟عهما؟ را باید پیش خدا شفیع کرد.[48] مرحوم آیةالله عطاءالله اشرفی اصفهانی هم با شایعه خواندن این نسبت‌ها می‌گفت: بلی با الفاظ و عباراتی که بوی کفر و شرک می‌داد اگرچه در لفظ، مخالفت می‌کرد.[49] ولی عقاید رایج شیعه در باب توحید، ولایت اهل‌بیت، توسل و شفاعت را با دل و جان قبول داشت و در نوشته‌های خود به آن تصریح کرده است. حال آن‌که در این کتاب جعلی برخی از مسلمات ثابت در قرآن مانند: معجزات انبیا از زبان درچه‌ای انکار شده است. قرآن از زبان حضرت عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه‌السلام) فرموده: <وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّه‏>[50]: به اذن خدا مرده زنده می‌کنم.

  1. درچه‌ای در این کتاب جعلی اولاً منکر کرامت و معجزه برای اولیاء خداوند است. کرامت حضرت ابوالفضل را انکار می‌کند و زنی گدا را که با سماجت و اصرار چیزی می‌خواست و می‌گفت: حضرت عباس به آقا طول عمر بدهد با حالت تغیر جواب کرد.[51] سپس این مطلب را به دیگر اولیاء تعمیم داده و در صدد اثبات این است که رسول خدا نیز جز قرآن معجزه‌ای ندارد وگرنه همه مسلمان می‌شدند. و معجزه را به هم زدن نظم جهان و قانون الهی می‌شمرد. وحال اینکه معجزه نیز بخشی از نظام آفرینش و سنت خداوند است. در این باره سخن شهید مطهری گویا است:

معناى معجزه، بى‏قانون بودن و یا فوق قانون بودن نیست. ماتریالیست‌ها دچار چنین اشتباهى شده‏اند که بخشى از قوانین طبیعى جهان را که به‌وسیله علوم کشف گردیده، قانون‌های واقعى و منحصر فرض کرده‏اند و سپس معجزات را نقض قانون پنداشته‏اند. ما مى‏گوییم آنچه را که علوم بیان کرده است، در شرایط مخصوص و محدودى صادق است و زمانى که با اراده یک پیغمبر یا ولىّ خدا کارى خارق‌العاده انجام مى‏گیرد، شرایط عوض مى‏شود، یعنى یک روح نیرومند و پاک و متصل به قدرت لایزال الهى شرایط را تغییر مى‏دهد؛ و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصى وارد میدان مى‏شود. بدیهى است در شرایط جدید که از وجود عامل جدید یعنى اراده نیرومند و ملکوتى ولىّ حق ناشى مى‏شود قانون دیگرى حکم‌فرما مى‏گردد.

در مورد تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نیز جریان از همین قرار است. در حدیث آمده است که از رسول اکرم؟صل؟ سؤال شد که با وجود اینکه هر حادثه‏اى که در جهان رخ مى‏دهد به تقدیر الهى و قضای حتمى او است، دعا و دوا چه اثرى مى‏تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است.[52]

به‌حسب روایات، معجزه در هرزمان به‌حسب آن زمان صادر می‌شده است و چون در زمان حضرت موسی جادوگران فراوان بودند معجزه موسی ید بیضا و ابطال جادوی سحره بود و اطبا در زمان حضرت عیسی کارهای شگفت می‌کردند، لذا معجزه حضرت عیسی شفای بیماران وزنده کردن مردگان بود. عرب جاهلی در شعر و سخن ممتاز بود و لذا معجزه رسول خدا نیز قرآن کریم از راه ادبیات و سخن بود.[53]

به گواه مستندات مسلّم تاریخی و روایی پیامبر خدا؟ص؟ معجزاتی جز قرآن چون معراج و شق القمر داشته است[54] و براثر آن عده‌ای مسلمان شدند و عده‌ای نیز لجبازی کردند و نسبت جادوگری و سحر به پیامبر دادند. کرامت به دست اولیاء خدا نیز روی داده است. به‌صراحت قرآن کریم حضرت مریم دارای کرامت بوده است. هر وقت حضرت زکریا وارد محراب مریم می‌شد، غذای آماده در محراب او می‌دید. روزی از او پرسید: ای مریم! این روزی‌ از‌ کجاست؟ مریم‌ گفت: از نزد خدایی است که‌ بدون‌ حساب‌ به هرکس خواهد روزی بخشد.[55] و چه بُعدی دارد که حضرت ابوالفضل؟ع؟ با آن مقامات والا دارای کرامت باشد؟!

ولایت تکوینی

استاد شهید مرتضی مطهری گوید:

شیعیان سه مرتبه و مقام برای امام قائل‌اند: مرجعیت علمی جامعه، خلافت و رهبری سیاسی جامعه پس از پیامبر؟ص؟ و دیگر مقام ولایت به معنای انسان کامل و انسانی که انسانیت را به‌طور کامل داراست و از جمله مقامات وی تسلط بر ضمائر یعنی دل‌ها است. وی دارای روح کلی است محیط بر همه روح‌ها چنان‌که در زیارت آمده است: «اشهد انک تشهد مقامی وتسمع کلامی وترد سلامی: شهادت می‌دهم که تو به جایگاه من آگاهی و صدای مرا شنیده و پاسخ مرا می‌دهی». عموم شیعه به هر سه مقام و مرتبه قائل‌اند و برخی در مرتبه سوم تردید دارند:

می‌گویند مرحوم آقا سید محمدباقر درچه‌ای استاد آقای بروجردی در اصفهان منکر این مرحله سوم بوده تا مرحله دوم پیش آمده ولی از آن بیشتر اعتقاد نداشته اما اکثریت شیعه و علمای شیعه مرحله سوم را هم اعتقاددارند.[56]

باید گفت علم به آینده و اعجاز مرتبه اعلای ولایت تکوینی و مرتبه سوم از امامت است. هیچ‌یک از علما ازجمله درچه‌ای قائل به استقلال ائمه؟عهم؟ در اعمال ولایت در تکوین و در تشریع نیستند. در نظر همه علما آنان بندگان خدا بوده و خود را نیازمند خداوند متعال می‌دیدند و علم و دانش و قدرت وزندگی و مرگ آنان به دست خداست ولی ائمه؟عهم؟ با اذن خداوند در تکوین قادر به تصرف بوده‌اند و عموم علما از جمله درچه‌ای این مقام و منزلت را برای ائمه قائل‌اند.

درچه‌ای افزون بر قائل بودن به معجزات انبیا، برای ائمه؟عهم؟ هم قائل به معجزه است وهم علم غیب. از جمله برای امام امیرالمؤمنین و حضرت ولی‌عصر؟عهما؟ و تصریح دارد: معجزات امیرالمؤمنین؟ع؟ از جمله کندن درب خیبر متواتر است و ده‌ها صفحه به شرح معجزات آن حضرت اختصاص داده  و در این باره نوشته است:

معجزه به دست امیرالمؤمنین؟ع؟ تحقق پیدا کرده است و بدون شبهه این معجزات متواتر و معلوم است مانند کندن درب خیبر و بدون تأمل این کار خارق‌العاده و مورد اعجاب همگان است. خبر دادن امام علی از غیب و ملاحم و رویدادهای آینده از معجزات ایشان است از جمله خبر دادن از به شهادت رسیدن خود به‌وسیله ابن ملجم. خبر دادن از کشته شدن همه خوارج و شکست آنان قبل از این‌که از نهر عبور کنند.[57]

  1. نویسنده کتابچه جعلی سعی دارد اثبات کند باید بدون واسطه به درگاه خداوند رفت و نیازی نیست تا با واسطه به درگاه خداوند توسل جوییم.

باید گفت و چنان‌که از درچه‌ای نیز نقل شده است، اهل‌بیت؟عهم؟ بیش از همه‌کس مردم را به خداوند متوجه می‌ساختند و خود را بنده ناچیز در درگاه خداوند و همه قدرت و علم و توانائی خود را از آن خداوند می‌شمردند. ولی توسل به رسول خدا و ائمه؟عهم؟ در طول توسل به خداوند است. قرآن خود فرموده: <يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة>.[58] مراد از وسیله وسیله تقرب است. عمل صالح از مهم‌ترین وسایل تقرب به‌سوی خداست.[59] ائمه؟عهم؟ امیرالمؤمنین؟ع؟ را در روایات مصداق وسیله و مایه تقرّب به خداوند شمرده‌اند.[60] خداوند به مردم دستور داده است هنگامی‌که به خود ستم کردند نزد پیامبر بیایند تا پیامبر برای آنان استغفار کند.[61] این شرک نیست و شفاعتی است به اذن خداوند.

از رموز توجه دادن مردم به پیامبر و ائمه؟عهم؟ این است که مردم به مرجعیت علمی و سیاسی آنها در جامعه متوجه باشند و همان‌طور که علم و دین خود را از آنان دریافت می‌کنند رهبری آنان را نیز بپذیرند و مردم در خط‌مشی سیاسی خود از آنان فرمان برند.

  1. نویسنده کتابچه جعلی در تنزیه وهابیان می‌گوید: آنان با ائمه مخالف نیستند، با کارهای شیعیان مخالفند. واقعیت خارجی نشانگر حمایت گسترده وهابیان از بنی‌امیه و احیای امویان و مخالفت آنان با اهل‌بیت؟عهم؟ است حتی وهابیون با ابوحنیفه که با علویان موافقت نشان داده و در مبارزه با بنی‌امیه همراهی کرده است دشمنی دارند. ابن‌عرفه گفته است: «اکثر احادیث فضائل صحابه در دوره بنی‌امیه وضع شد تا بدین‌وسیله دماغ بنی‌هاشم را به خاک بمالند»[62]. ابن‌عباس درباره بنی‌امیه گفته است: «انهم ترکوا السنة من بغض علي…»[63] و وهابیان از مدافعان سرسخت بنی‌امیه‌اند.

سید شرف‌الدین عاملی گوید:

… از همه زشت‌تر آن‌که بخاری در صحیح خود به سخن ائمّه اهل‌بیت؟عهم؟ احتجاج نکرده و هیچ روایتی از حضرات صادق، کاظم، رضا _ و نیز حضرات جواد، هادی، زکی عسکری؟عهم؟، درحالی‌که معاصر آنان بود _ نقل نکرده، چنان‌که از حسن بن حسن، زید بن علی بن حسین، یحیی بن زید، نفس زکیه … و دیگر بزرگان عترت طاهره و گل‌های باغ زهرا؛ بسان عبدالله بن حسن و علی بن جعفر عریضی، هیچ حدیثی نقل نکرده است. حتی یک حدیث از سبط اکبر و ریحانه پیامبر و سرور جوانان بهشت، امام حسن مجتبی؟ع؟ نیاورده است، درحالی‌که گفتار پرچم‌دار خوارج که بیشترین دشمنی را با اهل‌بیت؟عهم؟ داشت؛ یعنی عمران بن حطان را آورده است، همو که در تمجید ابن ملجم و ضربت زدن او به علی؟ع؟ چنین سروده است:

یا ضربةً من تقيٍّ ما أراد بها
إلّا لیبلغ من ذی العرش رضوانا

إنّی لأذکره یوماً فأحسبه
أوفـی البـریة عـند الله میـزاناً

چه ضربتی بود از آن پرهیزکار! که از آن جز رسیدن به رضایت خداوند هدفی نداشت.

روزی او (ابن ملجم) را به یاد آورم و می‌پندارم که سنگین‌ترین میزان نزد خداوند از آنِ اوست.[64]

برخی از پیشوایان مذاهب اسلامی مانند ابوحنیفه و ابن ادریس شافعی به نقش ویرانگر بنی‌امیه در تخریب سنت پیامبر معترف‌اند. فخرالدین رازی درباره جهر به بسم‌الله نوشته است:

إنّ علیّاً کان _ یبالغ فی الجهر بالتسمیة _ ای البسملة في الصلاة فلمّا وصلت الدولة إلی بنی‌أُمیة بالغوا فی المنع من الجهر سعیاً فی إبطال آثار علی… .[65]

علی در جهر خواندن بسم‌الله الرحمن الرحیم اهتمام شدید داشت. وقتی دولت به بنی‌امیه رسید برای باطل کردن آثار علی در از میان بردن جهر به بسم‌الله کوشش بسیار کردند.

وهابیت معاصر ابن تیمیه را مقتدای خود می‌دانند و از وی به شیخ‌الاسلام تعبیر می‌کنند. وی در کتاب‌های خود اهل‌بیت؟عهم؟ را تنقیص می‌کند و رقبای آنان را برتری می‌دهد. از جمله امام علی؟ع؟ را مجتهدی می‌داند که چه‌بسا سخنان مخالفان وی برحق باشد و با وجود حمایت و بیعت صحابه پیامبر با علی و شرکت آنان در جنگ جمل و صفین و به شهادت رسیدن عده بسیاری از آنان مانند عمار در رکاب حضرت، ابن تیمیه با تحریف تاریخ سعی دارد صحابه پیامبر؟ص؟ را طرفدار معاویه قرار دهد:

«مردم در مورد خلافت علی اقوال مختلفی داشتند: گروهی می‌گفتند که او امام و معاویه نیز امام است… گروهی می‌گفتند در آن زمان امام عام وجود نداشته بلکه زمان فتنه بوده است… گروهی می‌گفتند علی امام و در قتالش مصیب است و همچنین کسانی از صحابه مانند طلحه و زبیر که با او جنگیدند نیز در اجتهاد خود مصیب‌اند … گروه چهارمی علی را امام و او را مجتهد مصیب و مخالفین او را مجتهد مخطئ می‌دانستند … گروه پنجمی می‌گفتند علی با اینکه خلیفه است و از معاویه به حق نزدیک‌تر، ولی ترک قتال بهتر بود[66] بسیاری از سابقین و بزرگان از علی تبعیت و با او بیعت نکردند[67].

وی در مقام پاسخ به خطبه فاطمه زهرا؟سها؟ در دفاع از ولایت امیرالمؤمنین و غصب خلافت علی؟ع؟ _ نستجیر بالله _ به آن حضرت نسبت کذب و گناه می‌دهد[68]. حال آن‌که به اجماع مسلمانان حضرت صدیقه طاهره مشمول آیه تطهیر و معصوم است. وی بنی‌امیه را که به نص متواتر مورد لعنت رسول خدا بودند و تا آخرین نفس با اسلام جنگیدند حمایت و تنزیه می‌کند و آنان را مقتدا می‌داند. یزید را نیز از اولی الامر و واجب الاطاعه معرفی می‌کند و لعن وی جایز نمی‌داند.[69] و حال آن‌که عموم مسلمانان و به‌ویژه علمای احناف و شافعی از جمله نسفی[70]، جلال‌الدین سیوطی[71] و ابن جوزی و آلوسی[72] یزید را فاسق و فاجر و وی را سزاوار لعن می‌شمرند.

وهابیان معاصر حجاز به یمن ثروت سرشار نفت و درآمدهای برخاسته از حج و عمره تنها اعتقادات ابن تیمیه را اسلام اصیل معرفی می‌کند و اصولاً اعتقادی به حدیث متواتر ثقلین و سنت اهل‌بیت پیامبر؟عهم؟ ندارند. ابن تیمیه مغز متفکر وهابیت معاصر و از مهم‌ترین تحریف‌گران تاریخ اسلام، تمام هم و کوشش خود را در احیای سنت‌های اموی و مبارزه با سنت‌های هاشمی به‌کاربرده.

در کتاب بخاری از رسول الله نقل شده است:

«یکون اثنا عشر امیراً… فقال کلمة لم أسمعها فقال أبی: انه قال «کلهم من قریش»[73].

دوازده امیر پس از من خواهند بود. راوی گفت: پیامبر کلمه‌ای فرمود که نفهمیدم سپس پدرم گفت: پیامبر چنین فرمود: همه آنها از قریش‌اند».

ابن‌تیمیه در توضیح این حدیث گفته است:

دوازده خلیفه عبارت‌اند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی. آنگاه کسانی که بر حکومت چیره شدند و به عزت و قدرت دست یافتند، معاویه، یزید، عبدالملک بن مروان و چهار فرزندش (هشام، ولید، سلیمان، یزید) و عمر بن عبدالعزیز؛ پس از آن در دولت اسلامی کاستی روی داد و حاکمان اسلامی بر تمامت جغرافیای دنیای اسلام حاکمیت نیافتند و چونان بنی‌امیه دارای اقتدار و عزت نگشتند! و کسانی که به حکومت دست یافتند فقط در بخشی از جهان اسلام حکم می‌راندند… . بنی‌امیه حاکم علی‌الاطلاق بودند، و بر آنان جز: بدگویی از علی؟ع؟، تأخیر نماز از وقت آن، خورده گرفته نشده است… . امیران دوازده‌گانه همان‌ها هستند که گفته آمد و در تورات بدان‌ها اشارت رفته است؛ اما آنچه «رافضیان» می‌گویند، (امامت دوازده امام) راست نخواهد آمد؛ چون جز علی؟ع؟ شمشیری نداشتند، نبردی نکردند، سرزمینی نگشودند، کافری نکشتند.[74]

اسلامی که اکنون وهابیت معاصر منادی آن است اسلام اموی است[75]. و جدای از ابن تیمیه رهبران دیگر وهابیت حکومت سلطنتی بنی‌امیه را مشروع و حوادث صفین، صلح امام حسن؟ع؟ قتل حجربن‌عدی و شهادت امام حسین؟ع؟ را به نفع بنی‌امیه توجیه می‌کنند. وزارت معارف سعودی برای توجیه کارهای یزید کتابی را به عنوان حقایق عن امیرالمؤمنین یزید بن معاویه به چاپ رسانده و آن را یکی از متون درسی در مدارس رسمی این کشور قرار داده است.[76]

معاویه قاتل صدها صحابی جلیل پیامبر و کشنده سبط پیامبر امام حسن مجتبی؟ع؟ و مسلط کننده یزید بر سرنوشت امت اسلامی، در نوشته‌های وهابیون معاصر به‌عنوان صحابی جلیل و خلیفه صالح و پیشوای عالم، مجاهد عادل و … معرفی می‌شود. برای تنزیه یزید سعی دارند آمریت یزید در حادثه عاشورا را دروغ جلوه دهند و او را خلیفه‌ای مظلوم و مهربان بنمایانند.

دولت عثمانی نیز به دعوی حمایت از سلف و سنّت و جماعت بارها در ترکیه، عراق، سوریه و لبنان به پاک‌سازی قومی و مذهبی دست زد و هزاران شیعه را تکفیر و آنان را به قتل رسانید. و در نتیجه بسیاری از شهرهای ترکیه و لبنان از وجود شیعه تهی شد. به گفته سید حسن نصرالله در جمع ایرانیان  مقیم  لبنان:

مردم لبنان در دوره عثمانی نمی‌توانستند اظهار کنند که شیعه‌اند، خون آنها حلال بود؛ لذا بسیاری از شیعیان سنی شدند، طرابلس حدود صد سال قبل همه‌اش شیعه بود، صیدا اکثرش شیعه بود. الآن سنی است شهر جزین مولد شهید اول که وقتی دختر شهید اول از دنیا رفت هفتاد فقیه شیعه بر جنازه او نماز خواندند، اکنون مسیحی نشین است. تعدادی از سادات، مسیحی یا سنی شدند. خود مسیحیان می‌گویند ما سادات و از فرزندان علی ابن ابی‌طالب هستیم، میشل عون مسیحی رئیس‌جمهور لبنان سید است، از فرزندان امیرالمؤمنین است. تاریخ ما این‌گونه بود، بعد از انقلاب شرایط منطقه فرق کرد[77].

زهران علوش از رهبران جبهة النصرة شام که صوت و سخنان وی در دست است منادی اندیشه تکفیری و به‌صراحت به دنبال ایجاد «خلافت اسلامی اموی» بود و در مناسبت‌های مختلف بر ایجاد خلافت اموی تأکید می‌کرد، و می‌گفت: چنان‌که بنی‌امیه رهبران شیعه را نابود کردند ما نیز قائمه‌ای برای شیعه در جهان باقی نخواهیم گذاشت.[78] بن جبرین(1388ش) از اعضای کبار علمای عربستان پیروان اهل‌بیت؟عهم؟ را کافر می‌شمرد و جوانان سنی را برای عملیات انتحاری علیه شیعیان تحریک می‌کند و سغرالحوالی و حذیفی امام جمعه (سابق) مسجد اموی نیز راه بن جبرین را دنبال می‌کنند.[79] سید حسن نصرالله با توجه به یکی از سخنرانی‌های زهران علوش درباره نابودی شیعه در جمع ایرانیان مقیم لبنان گفته است:

ما یک سی دی از فرمانده داعش به نام زهران علوش داریم که می‌گوید به دنبال برقراری دولت بنی‌مروان و بنی‌امیه در سوریه است. گفته است اشتباهی در کربلا شد و خانواده امام حسین؟ع؟ را رها کردند. ما همه را می‌کشیم و بعد به نجف می‌رویم شیعیان را می‌کشیم و حرم امام حسین؟ع؟ را شخم می‌زنیم …  اگر جمهوری اسلامی ایران نبود و حوادث داعش اتفاق افتاده بود شیعه در لبنان، سوریه و عراق نابود می‌شد. اینها کربلا را شخم می‌زدند. اینها (سنی‌های وهابی) در فتوای بن باز، مفتی عربستانی آمده است که باید قبور ائمه و بزرگان شیعه را نبش قبر کرد و استخوان‌های آنها را بیرون آورد که همین کار را در سوریه با قبر حجر بن عدی کردند. اگر حزب‌الله قوی، و ایران نبود شیعه نابود می‌شد. وجود شیعه در دنیا و بقاع عتبات عالیات مرهون جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران است. قدر بدانید.[80]

  1. در این کتاب مجعول شفاعت از زبان سیّد محمدباقر درچه‌ای مورد انکار قرار گرفته و مخالف عقل شمرده شده است.[81] اگر شمه‌ای از سخنان منسوب به وی در انکار شفاعت یا توسل از وی شنیده می‌شد یا مکتوب کرده بود و بر زبان شاگردانش جاری می‌شد و به‌ویژه در آن زمان که اشارتی به این مسائل تکفیر را در پی داشت نام وی بر سر زبان‌ها می‌افتاد و درچه‌ای از گردونه خارج می‌شد. هیچ‌یک از شاگردان وی این گفته‌ها را تأیید نمی‌کنند. نوشته‌هایی که از ایشان نیز در موضوع عقاید به جای‌مانده و تقریرات ایشان که منتشر شده است، هیچ‌یک از این مسائل را تأیید نمی‌کند. و نیز ادبیات و سبک نگارش نیز با ادبیات آن عصر مطابقت ندارد. به‌خصوص که بیان ایشان خیلی فصیح نبوده است.

شفاعت، نه به معنایی که نویسنده تصور کرده، به معنای از میان رفتن نظم و قانون خلقت و بی‌عدالتی نیست. بلکه به معنای درست آن مصرّح در قرآن کریم و اخبار متواتر است… . به نظر علامه طباطبایی شخصی که مشمول شفاعت می‌شود اسباب شمول رحمت الهی را به‌صورت ناقص در وجود خود دارد، به‌صورتی که خداوند از او رفع عذاب کند یا بر درجه و رتبه او بیفزاید و با منضم کردن خود به شخص شفیع گویی سببیت را کامل می‌کند و مشمول رحمت الهی می‌شود.[82]

شهید مطهری شفاعت را صورت عینی و ملکوتی روابط معنوی در این جهان معنا می‌کند[83]:

زمانی که یک انسان، سبب هدایت انسانی دیگر می‌شود رابطه پیروی و رهبری در میان آنان در رستاخیز به‌صورت عینی درمی‌آید و عالِم از مُتُعَلِّم شفاعت می‌کند؛ به همین دلیل امام حسین؟ع؟ شفیع بسیاری از مردم می‌شود، زیرا مکتب حسین؟ع؟ باعث هدایت بسیاری در این دنیا شده است. شفاعت‌کننده را از این رو شفیع می‌گویند که با ضمیمه کردن یا پیوند زدن شخص دیگری به خود، باعث رفع کمبودها و نجات او می‌شود.

حرفى که در زمان ما مطرح شده است بیشتر درباره شفاعت‏خواهى است. البته ریشه این حرف در پنج شش قرن پیش است یعنى از ابن‏تیمیه حنبلىِ معروف است که در دمشق بود و افکار خاصى داشت. او معتقد شد که شفاعت‏خواهى از هر شفیعى ولو پیغمبر به‌طور کلى شرک در عبادت است و جایز نیست، که بعد همین فکر به‌وسیله محمد بن عبدالوهّاب بیشتر تأیید شد و بعد به شکل یک مذهب درآمد که همین مذهب وهابی‌هاست. [بطلان‏] این [فکر] هم خیلى روشن است. شفاعت‏خواهى، تا به چه شکل شفاعت‏خواهى باشد، چه جور شفاعتى را بخواهى. وقتی‌که خود قرآن یک نوع شفاعت را نفى کرده و شفاعت به اذن خدا را اثبات کرده است، پس اگر ما از شفیع، شفاعت به اذن پروردگار را بخواهیم این هرگز شرک نیست و ربطى به شرک ندارد. در خود قرآن این مطلب آمده. قرآن مى‏فرماید: <وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَموا انْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً> اینها آن‌وقت که گناهى مرتکب مى‏شوند و پشیمان مى‏شوند و در حال توبه قرار مى‏گیرند
اگر بیایند نزد تو و در حضور تو استغفار کنند، از خداوند طلب مغفرت کنند و تو هم براى آنها طلب مغفرت کنى، خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یابند. این <جاؤُک … وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ> یعنى چه؟ مى‏توانست بگوید: «وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَموا انْفُسَهُمْ اسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً».

چرا این مسئله که بیایند نزد پیغمبر و پیغمبر هم براى آنها استغفار کند [مطرح شده است؟]. این خودش استشفاع است، استشفاعِ مغفرتى هم هست، چون بدون اجازه خدا نیست، خدا به پیغمبر اجازه داده است که مردم بیایند پیش او و او هم از خدا مغفرت بخواهد. این همان <مَنْ ذَا الَّذى یشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِإذْنِه> است، و به این معنا حتى به ما هم اجازه داده. آیا جایز است ما خودمان به یکدیگر که مى‏رسیم التماس دعا کنیم، بگوییم آقا خواهش مى‏کنم درباره ما دعا کنید؟ وقتى ما از دیگرى خواهش دعا مى‏کنیم این معنایش این است که او را واسطه قرار داده‏ایم، ولى چگونه؟ واسطه قرار داده‏ایم که او هم مانند ما مثل یک عبد و بنده، خدا را بخواند، او هم براى ما خیر ما را از خدا بخواهد. بدیهى است که این، واسطه قرار دادن است. اما این‌جور واسطه قرار دادن شرک نیست…[84].

بنابر آموزه‌های اسلامی، شفاعت نه تشویق به گناه است و نه مجوّز برای گناهکاران. همچنین عامل عقب‌افتادگی یا واسطه‌گری نیست؛ بلکه پیامدهای سازنده‌ای دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

امیدآفرینی: غالباً چیرگی هوای نفس بر انسان سبب ارتکاب گناهان بزرگی می‌شود و به دنبال آن روح یأس بر شخص حاکم می‌گردد و این ناامیدی او را به آلودگی بیشتر در گناهان می‌کشاند. در مقابل، امید به شفاعت اولیای الهی به‌عنوان یک عامل بازدارنده به افراد نوید می‌دهد که اگر خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته آن‌ها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد.

برقراری پیوند معنوی با اولیای الهی: کسی که به شفاعت امید دارد می‌کوشد به‌نوعی این رابطه را برقرار سازد و کاری را که موجب رضای خدا و شفاعت‌کننده است، انجام دهد و پیوندهای محبت و دوستی را نگسلد. این محبت و پیوند به اعمال خیر بیشتر منتهی می‌شود.

تلاش برای به دست آوردن شرایط شفاعت: امیدواران شفاعت باید در اعمال گذشته خویش تجدیدنظر کنند و برای آینده تصمیمات بهتری بگیرند؛ زیرا شفاعت بدون زمینه مناسب انجام نمی‌گیرد. شفاعت نوعی تفضل است که از یک‌سو به سبب زمینه‌های مناسب شفاعت شونده و از سوی دیگر به سبب آبرو و احترام و اعمال صالح شفاعت‌کننده تحقق می‌یابد.[85]

یکی از حکمت‌های توسل و ارجاع مردم به ائمه توجه مردم به مرجعیت دینی و سیاسی اهل‌بیت؟عهم؟ است. نویسنده مکرر می‌گوید خدا چرا نیازمند واسطه باشد مردم مستقیم خود همه‌چیز را از خدا بخواهند[86]. ائمه؟عهم؟ مکرر مردم را از ریا و شرک پرهیز داده‌اند ولی چنان‌که مردم در تعلم احکام نیازمند اهل‌بیت‌اند و این نیازمندی آنها را به مرجعیت سیاسی اهل‌بیت متوجه می‌کند، ارزش‌هایی مانند توسل و واسطه قرار دادن آن ذوات مقدّسه هم مردم را متوجه نیاز به آنها می‌کند.

  1. حکمت عزاداری

نویسنده  کتاب منکر اساس عزاداری نیست و فلسفه‌ای عقلانی برای آن در نظر گرفته و در حکمت آن نوشته است:

در آن تاریخ که شیعه فوق‌العاده ضعیف بود و هیچ دولتی رسماً و علناً پشتیبان آن عقیده نبوده خلافت اموی یا عباسی با تمام لوازم و عظمت و جلالش در دست مخالفین اهل‌بیت بود برای این‌که مذهب تشیع از بین نرود و برای اینکه دائماً تبلیغاتی بر ضد حکومت اموی و عباسی موجود باشد و برای این‌که طایفه شیعه شعاری داشته باشند که جهت جامعه و قدر مشترک آنها گردد شهادت حضرت حسین را که از واقعیات فجیعه اسلامی است و طبعاً هرکس آن را بشنود از اعمال بنی‌امیه مشمئز و نسبت به خانواده رسالت که دچار این بلایا و مصائب شده است یک نحو محبت و علاقه پیدا می‌کند شعار قرار دادند و بسیار سیاست عاقلانه و تدبیر صحیحی است؛ زیرا همین مسأله همیشه باعث تقویت طائفه شیعه گردید و خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس را در انظار موهون کرد. امروز که دیگر آن موجبات نیست و بحمد الله پای گرفته و استوار شده است باز دنباله آن را گرفتن آن‌هم بدین شکل نامطبوع و ناپسند ما را مورد سخریه و طعن تمام عقلا و متدینین گیتی قرار داده است به‌طوری‌که مابین ما و آن طایفه‌ای از هنود که خود را از ارابه بت انداخته و به کشتن می‌دهند تفاوتی قائل نیستند.[87]

کتابچه از مرحوم درچه‌ای نقل می‌کند: «نه شعائر اسلام با روضه‌خوانی حفظ می‌شود و نه سفره دادن فلان شاهزاده و خان مقصود شارع مقدس را تأمین می‌کند».[88] درچه‌ای با اساس عزاداری مخالف نیست بلکه با زواید و حواشی و تحریفات و دخالت مسائل غیرعقلانی و دروغ‌پردازی به نام عزاداری مخالف است. وی درباره وعظ واعظان و مطالبی هم که در روضه‌ها می‌خواندند حساسیت نشان می‌داد. این در حالی بود که خودش مجالس سوگواری برگزار می‌کرد. اما منبری‌ها جرأت گفتن هر حرفی را در حضور او نداشتند.

یک‌بار واعظی روی منبر سخن می‌گفت درحالی‌که درچه‌ای هم در حجره خود صدای او را می‌شنید. این واعظ داستانی طولانی گفت و در نتیجه‌گیری از قول پادشاهی که در قصه بود گفت: شاه گفت: چون عرب همه‌چیزش را به خاطر من داد من هم باید همه مایملکم را بدهم. امام حسین؟ع؟ هم روز عاشورا همه هستی خود را برای خدا داد… بنابراین خداوند نیز روز قیامت هستی و نیستی‌اش را در اختیار امام حسین خواهد گذاشت و خواهد گفت: بخواه هرچه می‌خواهی و هرچه می‌خواهی بکن و خدایی من در دست توست. تو همه چیزت را برای من دادی. من نیز همه‌چیز را به تو می‌دهم. مرحوم درچه‌ای با شنیدن این سخن ناگاه سرش را از حجره بیرون کرد و با صدای رسا و بلند فریاد زد: بیا پایین! بیا پایین! نگو این حرف‌های خلاف را! کی خدا چنین خواهد کرد؟[89]

یک‌بار هم واعظی روی منبر از قول حضرت زینب؟عها؟ گفت: «گفت زینب چه قَدَر ناله من پیر کنم». مرحوم درچه‌ای با شنیدن این مصرع یک‌باره داد زد که این حرف چیه؟ کی حضرت زینب این سخن را گفت؟[90]

تحریف عزاداری مورد نقد عالمانی چون آیات سید ابوالحسن اصفهانی، محدث نوری، سید محسن امین و سید محمدعلی مبارکه‌ای قرار گرفته و در دوره معاصر نیز علما و مراجع بسیاری چون امام خمینی، شهید مطهری و مقام معظم رهبری برخی از کارها از جمله قمه‌زنی را به مصلحت شیعه نمی‌دادند.

ثانیاً: فلسفه عزاداری و مجالس تعزیه تنها تظلم نیست. مجالس عزاداری موعظه است و یاد گرفتن احکام و مسائل شرعی، نیز احیای شعائر دینی و احسان و اطعام مؤمنین و ده‌ها فایده دیگر. نفس گریه بر مظلوم ارزش است و احساس هم‌دلی و جلب حمایت و یکی از عوامل دعوت مردم به تشیع همین مظلومیت شیعه بوده است. به تعبیر استاد شهید مطهری:

فلسفه عزادارى و تذکر امام حسین؟ع؟‌ که به توصیه ائمّه اطهار سال به سال باید تجدید شود، آموزندگى آن است؛ به خاطر آن است که [این نهضت‏] یک درس تاریخى بسیار بزرگ است. براى اینکه انسان یک درس را مورد استفاده خودش قرار بدهد، اول باید آن درس را بفهمد و حل کند.[91]

ثالثاً: روضه‌خوانی از مهم‌ترین شعائر شیعه است و آثار مثبت خود را تاکنون حفظ کرده است. حکمت عزاداری همچنان به‌جاست و یک مسئله تاریخی مرتبط به دوره خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه نیست و هواداران عاشورا و هواداران بنی‌امیه در جهان مشغول فعالیت‌اند و بر فعالیت‌های خود افزوده‌اند. بنی‌امیه استاد تحریف تاریخ و سنت پیامبرند. آنان در طول سال‌ها با تبلیغات ممتد به ناروا فضائل مجعول خود را منتشر و مردم را از حقیقت دور کردند و راه شرک را بر مردم گمراهی که آثار آن در جهان اسلام تاکنون برجاست. به تعبیر امام صادق؟ع؟ درباره بنی‌امیه:

إنّ بنی‌أُمیّة أطلقوا للناس تعلیم الإیمان ولم یطلقوا تعلیم الشرک لکَی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه:[92]

بنی‌امیه آموختن ایمان را برای مردم آزاد گذاشته‌اند، اما شرک را نه، تا هر آنگاه که مردمان را به شرک واداشتند، و اندیشه‌های شرک‌آلود را بدان‌ها تحمیل کردند، نشناسند.

در جهان معاصر نیز بیان مظلومیت امام حسین تأثیری بسزا در گرایش مردم به مکتب اهل‌بیت دارد. بسیاری از مستبصران در جهان از راه کربلا به غدیر رسیده‌اند و اکنون نیز بایست بر سیدالشهدا گریست و ندبه کرد و فریاد برآورد و این خود در میان جهانیان تأثیری مضاعف دارد. چنان‌که امام خمینی بر آن بود که محرم و صفر اسلام را زنده نگه‌داشته است.[93]

عبدالله فهد نفیسی از محققان کویتی تبار در تحقیق ارزنده خود درباره ثورة العشرین عراق (انقلاب 1920م عراق به رهبری میرزای دوم علیه انگلیس که به استقلال عراق انجامید) به این نکته تأکید کرده که بخش زیادی از قبائل عراق از جمله خزاعل، زبید، ربیعه، کعب، البدیر، الجبور در صد و پنجاه سال اخیر به مذهب اهل‌بیت گرویده‌اند و قبل از آن پیرو تسنن بوده‌اند. این سؤال برای وی مطرح بوده که با وجود دولت عثمانی ونیز جنبش رو به رشد وهابیت در میان قبائل نجد و حجاز می‌بایست مردم عراق به جای گرایش به تشیع به  وهابیت بگروند. وی در این باره کندوکاو بسیار کرده و در نهایت از نگاه جامعه‌شناسانه خود عزاداری سیدالشهدا و بیان مظلومیت خاندان پیامبر؟ص؟ به‌وسیله رادودها(تعزیه خوانان) و وعاظ اعزامی از کربلا و نجف به میان قبائل عرب را از علل اساسی گرویدن عشایر به تشیع شمرده است:

موقعی که وعاظ شیعه فعالیت خود را در میان قبائل کوچ کننده به عراق آغاز می‌کنند روی دو موضوع مهم تکیه می‌کنند که ‌یک فرد بدوی می‌تواند آن را درک کند و صحت آن را پذیرا شود. اولاً توجه ویژه به مناقب اهل‌بیت و ثانیاً توجه به ستم‌هایی که فرزندان حضرت علی بن ابی‌طالب؟ع؟ از دست دشمنان خود متحمل شدند. شعرا و خطبای شیعه توانستند بامهارت کامل و ظرافت مخصوصی پیرامون دو واقعه مزبور یعنی حق خاندان طهارت در امامت و ستم‌هایی که بر اینان وارد شد اشعاری سرودند و قلم‌فرسایی کنند. هم‌اکنون هزاران قصیده و نوشته در مدح و ستایش خاندان حضرت امیرالمؤمنین؟ع؟ و فاجعه‌هایی که بر آنان وارد شد در دست می‌باشد که همگی نشان‌دهنده عصمت و کمال خاندان پیامبر است کما اینکه ادبیاتی گسترده پیرامون ستم‌هایی که مولای متقیان از ابتدا تا روز شهادت با آن روبرو بودند در اختیار است و این موضوع در زندگی یازده امام دیگر؟عهم؟ هم مصداق دارد. هدف از اشعار و قصاید و نوشته‌های مزبور این است که اصالت امامت و ظلم و ستمی را که بر آن رفته همه‌روزه در دادگاه عموم مردم مطرح گشته و احساسات آنان به‌طور مرتب برانگیخته شود به‌طورکلی در این‌گونه روش برای عرضه کردن موضوع اصلی شیعیان بهترین روش جهت رسیدن به قلب و روان یک مرد قبیله‌ای است این ادبیات سیمای مردان بزرگ واقعی نه تخیلی از قبیل حضرت علی بن ابی‌طالب؛ حضرت امام حسن؟ع؟ حضرت امام حسین؟ع؟ و سایر ائمه معصومین را با تمام قهرمانانی که در زندگی داشتند و ظلم و ستمی که بر آنان رفته به بهترین وجهی جلوه می‌دهد. موقعی که این قبائل این اشعار و خطابه را که توسط وعاظ شیعه ایراد می‌شود می‌شنوند احساس می‌کنند که زندگی آنان نیز گوشه‌ای از زندگی ائمه معصومین می‌باشد زیرا یک فرد بدوی چه از افراد کوچ کننده باشد و چه از کشاورزان نیمه متمدن معمولاً پرستش قهرمانان را دوست دارد و به همین جهت ائمه معصومین با این صفاتی که برای آنان خوانده می‌شود به نظر آنان قهرمانانی ایدئال و شایسته اقتدا می‌باشند.[94]

مراسم اربعین سیدالشهدا؟ع؟ که در سال‌های اخیر بر رونق آن افزوده شده است از شعائر و نمادهایی است که تأثیر بسیاری را در شناخت شیعه و اهل‌بیت ایفا کرده است. از این رو نواصب و وهابیون معاصر با مراسم اربعین و شرکت در مراسم سیدالشهداء مخالفت می‌کنند و با نشر فتاوی دروغین وبی اساس مردم را از شرکت در آن بازمی‌دارند.

  1. نویسنده در این کتاب سعی دارد روحانیت را تنقیص و آنان را افراد بی‌عار و بی‌خاصیت که بدون زحمت با عبا و رداء زندگی راحت می‌گذرانند معرفی کند. در حالی‌که واقعیت خارجی درگذشته و حال خلاف آن را اثبات می‌کند تذکره‌نگاران و سیاحان ‌که در آن دوره از زندگی طلبگی گزارش تهیه کرده‌اند روحیه قناعت، عزت‌نفس و سخت‌کوشی طلاب را گزارش کرده‌اند، صرف‌نظر از عده‌ای اندک و متمول، بقیه در عزت و مناعت زندگی به‌سر برده‌اند.

طلاب و فضلای حوزه در مصرف وجوه شرعی بسیار محتاط بودند و به‌ضرورت دست به‌سوی آن دراز می‌کردند.

سنت نیکویی در میان حوزه و طلاب وجود داشت که اگر طلبه‌ای توان تأمین زندگی خود را از راهی جز گرفتن شهریه و حقوق شرعی داشت، از گرفتن شهریه صرف‌نظر می‌کرد، زیرا مجوز شرعی مصرف شهریه احتیاج طلبه بود و تنها به طلاب نیازمند و فاقد درآمد اختصاص داشت.

میرزای شیرازی و بسیاری از مراجع دیگر برای زندگی شخصی از سهم امام هزینه نمی‌کردند[95]. شمار قابل‌توجهی از طلاب حوزه نجف و سامرا و کربلا در کنار درس و بحث کار می‌کردند و توان علمی آنان نیز کمتر از دیگران نبود. عده‌ای از طلاب زندگى را از راه استنساخ کتاب[96] یا عبادت استیجارى، کمک پدر و مادر، کارگرى و یا تجارت و … تأمین می‌کردند و در سهمین تصرف نمی‌کردند. از جمله: میرزا حسین طبسی از وجوه شرعى نمی‌خورد و به همان مقدارى که از وطنش فرستاده می‌شد اکتفا می‌کرد.[97] سید مرتضی کشمیری برای تأمین زندگی، سجاده نماز می‌بافت و می‌فروخت[98] سید هاشم میانه‌ای از وجوه چیزى نمی‌گرفت و در هفته دو روز را نزد استاد فیض‌الله و استاد مهدى کوّاز کار می‌کرد تا هزینه زندگى خویش را تأمین کند.[99] شیخ عبدالکریم حائری و شیخ حسن علی تهرانى مشهدى از وجوه شرعی مصرف نمی‌کردند.[100] شیخ اسماعیل سمنانى که از کثرت علم و دانش به ارسطو اشتهار داشت، در نهایت پرهیزکارى و سادگی زندگی بود و با اجرت عبادات استیجارى زندگی می‌کرد.[101] نیز شیخ هادی واعظ خراسانی و شیخ محمدعلی واعظ خراسانی گذران زندگی‌شان از راه منبر بود.[102] آقا رضا همدانی برای زندگی نسخه‌های اصلی کتاب خود را به سید محمدباقر حجت فروخت[103] به گفته آیةاللـه بهجت:

حاج‌آقا رضا همدانى؟رح؟ نزد میرزاى بزرگ می‌رود و از ایشان می‌خواهد که او را به یکی از شهرهاى ایران بفرستد تا به وظایف روحانیت مشغول باشد. ایشان می‌فرماید: خدمت میرزا رفتم و مطلب را به ایشان عرض کردم. میرزا؟رح؟ فرمود: انسب آن است که شما براى افاده و تدریس در اینجا بمانید. درحالی‌که معروف است بیانش به‌عکس قلمش سنگین بود. قرار شد وجهى هم در سال براى ایشان تعیین کنند.[104]

روحانیت در همه بحران‌ها در کنار مردم بوده و مردم در حوادث و مشکلات و ظلم و ستم‌های ناشی از حکام و اشرار به خانه‌های علما پناه می‌بردند. در حادثه تنباکو حکم میرزای شیرازی بود که ایران را از سلطه انگلیس و کمپانی هند شرقی نجات داد وگرنه ایران مانند هند به اشغال انگلیس درمی‌آمد. در حوادث دو صده اخیر به‌ویژه حوادث ناشی از جنگ جهانی اول و دوم و بروز وبا و قحطی‌ها و ویرانی‌های گسترده علما پناهگاه مردم بودند وبا تشویق ثروتمندان به انفاق و حمایت از فقرا و محرومان، پناهگاه مردم بودند. در سال 1287 یا 1288ق گرسنگی پردامنه‌ای عراق بلکه سراسر منطقه را فراگرفت[105]. چنان‌که به عام المجاعه شهرت یافت. امید و همت به کار در سایه فقر و نیستی رنگ می‌باخت. احتیاج غرور انسانی را به بازی می‌گرفت و آنان را زبون و خوار می‌ساخت و برای لقمه‌ای نان به تملق و ذلت وامی‌داشت. گرسنگی در نقاطی از خاورمیانه انسان‌ها را مانند حیوانات گرسنه به جان هم انداخته بود و هر دم بر خیل گرسنگان افزوده می‌شد. آزمندی محتکران و ناامنی راه‌ها نیز بر رنج مردم می‌افزود. روزگار بر مردمان نادار و مجاوران عتبات و طلاب حوزه‌های علمیه دشوارتر از دیگران بود. میرزای شیرازی به متمولان توصیه کرد وقت انفاق است و خود بیت‌المال حوزه را به روی گرسنگان گشود. وکلای وی نیز در شهرها موجودی خود را برای کمک به گرسنگان به کار گرفتند. میرزا در حوزه امکانات خود برای سامان دادن به اوضاع دست به کار شد و توانست با برنامه‌ریزی و تصمیمات به‌موقع به مقدار زیادی از گسترش فاجعه جلوگیری کند. دست‌اندرکاران بیت برای رسیدگی به کار مردم و جلوگیری از هرج و مرج، که لازمه طبیعی این‌گونه حوادث است، برنامه‌ریزی کردند. برای هر بخش سرپرست گذاشتند: برای هر یک از محلات عرب نشین، برای مدارس حوزوی و مستمندان در حال کوچ، افرادی ویژه اختصاص یافت.[106]

حاج محمدحسن امین الضرب از وکلای میرزای شیرازی در تهران در آن سال به مردم بسیار خدمت کرد. به نوشته فرزندش حاج محمدحسین امین الضرب: در سال 1288ق که در تهران و سایر بلاد ایران قحطی فوق‌العاده بود مرحوم پدرم درصدد بر‌آمد به عموم مردم خدمتی کند. تمام دارایی خود را که به اظهار خودشان نودهزار تومان بوده است برای حاج طرخان به بادکوبه می‌فرستد و چون در مازندران هم گندم بوده است حاجی محمدرحیم برادرشان را به مازندران می‌فرستند که از مازندران خرید گندم نماید، آردهای حاج طرخان را هم که به مازندران می‌رسد حمل تهران نمایند. در آن سال قحطی فوق‌العاده این خدمت مرحوم پدرم به مردم موجب تقدیر و خیلی اسباب آسایش مردم شد و عدۀ زیادی نفوس را از چنگال مرگ و گرسنگی نجات داد.[107]

آقابزرگ دربارۀ خدمات میرزای شیرازی در این سال نوشته است:

وفي 1288 عم أهالی النجف وغیرها من البلاد قحط عظیم و غلاء شدید فتعهد المترجم الضعفاء و سائر الطلاب وأدّر علیهم العطا وکانوا عیاله طیلة مدة القحط حتی مدّ علیهم الرخا رواقه.[108]

در سال 1288ق قحط و غلایی بزرگ و مصیبت‌بار نجف و اطراف را دربر گرفت. میرزا افراد ناتوان از طلاب و غیره را زیر بال و پر گرفت و به آنان می‌بخشید و همگان تا به پایان رسیدن قحط و گشایش در تکفل وی بودند.

کتابنامه

آیینه‌داران حقیقت، مصاحبه‌های مجله حوزه با عالمان حوزوی، بوستان کتاب، 1382ش.

الکافي، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، اسلامیه، 1363ش.

امامت و رهبری، استاد مرتضی مطهری، تهران صدرا، چاپ 27.

تاریخ الخلفاء، جلال‌الدین سیوطی، بیروت، دار ابن حزم، 1324ق.

تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده تهران، ۱۳۶۳ش.

تخت فولاد، ناشناس، به اهتمام داود علی بابایی، انتشارات امید فردا، چاپ دوم، 1382ش.

التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، فخرالدین عمر رازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، نشر علم، چاپ اول، 1396ش.

حقیقة الشیعة الاثنی عشریة، اسعد وحید القاسم، قم، دار الزهراء للطباعة والنشر، 1412ق.

دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، محمد حسین آدمیت، تهران،‌اسلامیه 1337ش.

روح المعانی، محمود آلوسی، دار احیاء التراث العربی.

روزنه ای از عالم غیب، آیةالله سید محسن خرازی، انتشارات مسجد جمکران، 1384ش.

زندگی و زمانه علی دشتی، عبدالله شهبازی، مؤسسه دانشنامه فارس، 1385ش.

ستاره‌ای از شرق، سید تقی سده‌ای درچه‌ای، شرح احوال و وقایع عصر علامه سید محمدباقر درچه‌ای، نشر اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۳.

سده در گذر زمان، رسول صرامی فروشانی، اصفهان، پویش اندیشه، 1382ش.

سلفی‌گری و پاسخ به شبهات، علی‌اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

سلفی گری و وهابیت، سید مهدی علیزاده موسوی، آوای منجی، 1395ش.

سیاحت شرق، سید علی قوچانی، تهران مؤسسه چاپ حدیث، دوم، 1375ش.

شرح العقائد النسفیه، سعدالدین تفتازانی، تحقیق احمد حجازی، مکتبة الازهریه، 1407ق.

الشیعة هم اهل السنة، سید محمد تیجانی، قم، مرکز الابحاث العقائدیة، اول، 1427ق.

علما و نویسندگان بوشهر، برپایه کتاب الذریعة، سید محمدحسن نبوی، مرکز بوشهر شناسی، 1377ش.

عوامل سقوط محمدرضا شاه، علی دشتی، مهدی ماحوزی، تهران، زوار، 1383ش.

ما سمعت مما رأیت، سید مجتبی بحرینی، مشهد، آفتاب، 1392ش.

مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 1، 2، 4، 26.

مکتب اسلام (نشریه)، سال 14، شماره دوم، اسفند 1351، مقاله نسبت‌های ناروا و بدون دلیل، سید محمدعلی درچه‌ای.

منهاج السنة النبویة، تقی‌الدین ابن‌تیمیة الحرانی الحنبلی الدمشقی (728هـ) تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ اول، 1406 هـ .

موسوعة الإمام السید عبدالحسین شرف‌الدین، سید عبدالحسین ‏شرف‌الدین العاملی، مرکز العلوم والثقافة الإسلامیة. قسم إحیاء و التراث الإسلامى‏، بیروت، دار المؤرخ العربی‏، 1431 ق‏.

میزان الفقاهه، سید محمدباقر درچه‌ای، به‌کوشش: سید صادق حسینی اشکوری، مجمع الذخائر الإسلامیه، 1396ش.

المیزان في تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبائی، دفتر نشر اسلامی.

نقباء البشر، آقابزرگ تهرانی، مشهد، دار المرتضی، 1404ق.

نقش  شیعیان در انقلاب اسلامی عراق، عبدالله فهد نفیسی، ترجمه کاظم چاپچیان، امیرکبیر، 1364ش.

یادگار زندگی، حاج محمدحسین امین الضرب، یغما، 1341ش.

[1]. خاطرات وحید، سال 9، دوره جدید، ش 3، (15 دی تا 15 بهمن 1350)، ص 18-19.

[2]. خواندنی‌ها، مجله،  نوروز 1351ش.

[3]. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، ص 1267.

[4]. بیست‌وسه سال، ص 60-62.

[5]. بیست‌وسه سال، ص 114.

[6]. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، ص 676.

[7]. صد سال داستان‌نویسی در ایران، ج 1، ص 155-157.

[8]. دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، ج 2، ص 546.

[9]. زندگی و زمانه، ص 10.

[10]. زندگی و زمانه، ص 22-24؛ علماء و نویسندگان بوشهر، ص 66-67.

[11]. خاطرات عین‌السلطنه، ص 6733؛ علماء و نویسندگان بوشهر، ص 67.

[12]. زندگی و زمانه، ص 62.

[13]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج 4، ص 55.

[14]. زندگی و زمانه، ص 109.

[15]. عوامل سقوط محمد رضا  شاه، ص 186.

[16]. زندگی و زمانه، ص 120

[17]. عوامل سقوط محمد رضا شاه، ص 17.

[18]. ؛ علماء و نویسندگان بوشهر، ص 68.

[19]. مکتب اسلام، سال 14، ش2، ‌ص40.

[20]. مکتب اسلام، سال 14، ش2، ‌ص44.

[21]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، ص۹۲۶-۹۲۷.

[22]. خمینی‌شهر، ص 199.

[23]. آیینه داران حقیقت، ج 1، ص 177.

[24]. سده در گذر زمان، ص 350، 360، 363، 364.

[25]. سده در گذر زمان، ص 426.

[26]. سده در گذر زمان، ص 414.

[27]. شرح‌حال چند نفر از فقها و حکما، ص 276.

[28]. نگاهی کوتاه به خاندان سید ابو تراب مرتضوی، ص 18.

[29]. حدیث عشق، ج 1، ص 214.

[30]. امامت و رهبری، ص 35.

[31]. سیاحت شرق، 162-163 و 183: «درس آقا سید محمدباقر که مورد اهمیت است و همگی درس او را می‌نویسند و زحمت هم می‌کشند و غرض استاد و شاگرد هم چیزفهمی است آن‌هم این‌‌قدر مفصل و مطول است ‌که سه مرتبه هر درسی را گوش می‌کنیم باز هم فراموش می‌کنیم. بس‌که وجوه عدیده بر هر مطلبی از کسی نقل می‌کند و بر هر وجهی ردهای متعددی می‌گوید. بعد از آن خودش عکس آن مطلب را یا همان مطلب را مدعی می‌شود و شش وجه دلیل می‌آورد و به هر دلیل چند توهم وارد می‌کند و رد می‌کند …».

[32]. آیینه داران حقیقت، ج 1، ص 118.

[33]. سیاحت شرق، ص 163-164.

[34]. سده در گذر زمان، ص 418.

[35]. لقمان (31): 34.

[36]. تاریخ اصفهان، مجلد هنرمندان، ص 24؛ کارنامه همائی، ص 45.

[37]. آیینه داران حقیقت، ج 1، ص 112.

[38]. قصه‌های خواندنی از چهره‌های ماندنی، ص 130-131، سید تقی درچه‌ای، انتشارات اطلاعات، 1381ش.

[39]. مجله حوزه، شماره 33، ص 35.

[40]. تاریخ معاصر ایران، کتاب اول، ص 33-34.

[41]. سده در گذر زمان، ص 424؛ نگرشی بر مشروطیت اصفهان، ص 64-65.

[42]. تاریخ اصفهان، مجلد هنر، ص 26، مقدمه.

[43]. تخت فولاد، ص 25.

[44]. مکتب اسلام، سال 14، شماره 2، ص 43؛ سیاحت شرق، ص 106.

[45]. ستاره‌ای از شرق، ص 344.

[46]. ستاره‌ای از شرق، ص 344-345.

[47]. ستاره‌ای از شرق، ص 361.

[48]. ستاره‌ای از شرق، ص 362.

[49]. ستاره‌ای از شرق، ص 363.

[50]. آل‌عمران (3): 49.

[51]. تخت فولاد، ص 46.

[52]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 138-140.

[53]. بحارالانوار، ج 50، ص 164؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 2، ص 194.

[54]. اثبات الهداه، ج 1، ص 100-248؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 201-202.

[55]. آل‌عمران (3): 37.

[56]. امامت و رهبری، ص 34-34؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 4، ص 420.

[57]. میزان الفقاهه، ج 12، ص 324-336.

[58]. مائده (5): 35.

[59]. المیزان، ج 8، ص 162.

[60]. المیزان، ج 5، ص 333.

[61]. نساء (4): 64.

[62]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 11، ص 44؛ آشنایی با علم حدیث، ص142.

[63]. سنن النسائی، ج 5، ص 253.

[64]. موسوعة الامام السید شرف‌الدین، ج 2، ص 418؛ المراجعات، ص 415؛ النص و الاجتهاد، ص 527.

[65]. التفسیر الکبیر، ج 1، ص 181.

[66]. منهاج السنّة، ج 1، ص 537-539.

[67]. منهاج السنّة، ج 8، ص 234.

[68]. منهاج السنّة، ج 4، ص 243-244.

[69]. منهاج السنّة، ج 4، ص 567.

[70]. شرح العقائد النسفیة، ص 103.

[71]. تاریخ الخلفاء، ص 166-167.

[72]. روح المعانی، ج 26، ص 73.

[73]. صحیح البخاری، ج 8، ص 127؛ موسوعة الامام علی بن ابیطالب، ج 1، ص 324.

[74]. منهاج السنّة النبویّه، ج 8، ص 238-242.

[75]. معالم الاسلام الاموی، ص 181؛ معالم المدرستین ص 331. البته دیدگاه اخوان المسلمین درباره بنی‌امیه واقع بینانه‌تر است. از دیدگاه اخوان المسلمین معاویه به قصد حفظ حکومت خود در شام به بهانه خون عثمان شامیان را علیه علی؟ع؟ شوراند و با حیله ورزی یزدی را برامت اسلامی مسلط کرد.

[76]. الشیعة هم اهل السنة، ص 94 پاورقی؛ حقیقة الشیعة الاثنی عشریة، ص 82.

[77]. دیپلماسی ایرانی، 22/12/1396ش.

[78]. صوت و تصاویر موجود است.

[79]. رک: سلفی‌گری وهابیت،‌ج 2 ص 344-346.

[80]. دیپلماسی ایرانی، 22/12/1396.

[81]. تخت فولاد، ص 109-110.

[82]. المیزان، ج۱، ص۱۵۷.

[83]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱،‌ ص۲۵۲.

[84]. مجموعه‏ آثار استاد استاد شهید مطهرى، ج‏26، ص 621.

[85]. سلفی‌گری و پاسخ به شبهات، ص۴۶۵.

[86] . تخت فولاد، ص 107-108.

[87]. تخت فولاد، ص 139.

[88]. تخت فولاد، ص 51.

[89]. ستاره‌ای از شرق، ص 422-423.

[90]. ستاره‌ای از شرق، ص 427.

[91]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 17، ص 198.

[92]. الکافی، ج 2، ص 415.

[93]. صحیفه امام، ج 15، ص 330.

[94]. نقش شیعیان در انقلاب اسلامی عراق، ص 55-56.

[95]. زمزم عرفان، ص 319.

[96]. روزنه‌هایی از عالم غیب، ص332.

[97]. هدیة الرازی، ص 96.

[98]. روزنه‌هایی از عالم غیب، ص345.

[99]. هدیة الرازی، ص 171.

[100]. روزنه‌هایی از عالم غیب، ص 92.

[101]. هدیة الرازی، ص 72.

[102]. ما سمعت مما رأیت، ص 453.

[103]. روزنه‌های از عالم غیب، ص 416.

[104]. در محضر آیةاللـه بهجت، ج 1، ص 251.

[105]. حیاة الإمام المجدد الشیرازی، ص 23-24؛ در این سال قحطی عظیمی سراسر خاورمیانه را فرا گرفت. ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود مردم سده این شعر را در محلات می‌خواندند: «شاه رفته کربلا _ گشته بی‌بلا؛ نان شده گران _ یک من یک قران؛ ما شدیم اسیر _ از دست و زیر» سده در گذر زمان، ص 527.

[106]. نقباءالبشر، ج 1، ص 439.

[107]. یادگار زندگانی، ص 360.

[108]. نقباء البشر، ج 1، ص 439.

مطالب مرتبط

نظر بدهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای مورد نیاز با * مشخص شده اند